نیستی و من پژمرده ترین گل روی زمین شده ام
بیا،بیا و کمی به این گل پژمرده نگاهی کن
شاید زنده ام کند ، نگاه بی مثالت...!
هیراد رادمان
نیستی و من پژمرده ترین گل روی زمین شده ام
بیا،بیا و کمی به این گل پژمرده نگاهی کن
شاید زنده ام کند ، نگاه بی مثالت...!
هیراد رادمان
من یقین دارم
روزگاری خواهد رسید
که من برایت ستاره می شوم...
خورشید دلت می شوم...
سایه بانت می شوم...
اصلا من برایت باد می شوم...
آخر نمیدانی که بانو
نوازش گیسوانت چه حسی دارد...
من یقین دارم روزگاری می رسد
که سهم من از زندگی یک تو می شود و بس...!
هیراد رادمان
تمام لغت نامه های دنیا را گشتم و مترادفی برای بی وفایی نیافتم
که ناگهان مادرم از گوشه ی اتاقش نامت را فریاد زد...
مادر راست می گفت...
بی وفایی یعنی تو...
هیراد رادمان
برشی از یک کار بلند
دیروز بعد از مدت ها خندیدم...
طعم زیبایی داشت
تصمیم گرفتم باز هم بخندم
که یادت نقش بست در گوشه ذهنم...
نبض ساعت ایستاد
دلم گرفت
و بغضی کنج گلویم یخ بست...
نه!دیگر تحمل ندارم
نباید یخ بغض هایم آب شود...
لعنطی چه کرده ای با دل من
که اینگونه ظالمانه بی تابت است...
برگرد...
دلم هوس خندیدن کرده است
برگرد...
بی تو خندیدن هم عذاب است،عذاب...
برگرد...!
هیراد رادمان
دوستت دارم هایم را کوچک می نویسم...
اما تو بزرگیشان را از چشمانم بخوان...!
هیراد رادمان
سال تحویل شد...
روز اول آمد و رفت...
روز دوم هم آمد و رفت...
روز سوم ، چهارم ، پنجم...
و باز تو نیستی...
عجب دیوانه ای ام من
خیال می کردم خدا سال نو را با تو به من تحویل می دهد...
ولی نه...
تحویل نداد که هیچ...
روز های دلتنگی را هم زیاد کرد...!
زمستانی که چهارشنبه ی آخرش تو را نداشته باشم
پایانش بهار نمی شود
همان زمستان می ماند...!
هیراد رادمان